پنج شنبه صبح حدودای 11 بابایی بهم زنگ زد و گفت که از آزمایشگاه باهاش تماس گرفتن و گفتن نینیمون سالمه
اشک همه صورتمو گرفته بود با صدای بلند شکر میکردم خدارو . عزیزم خیلی خیلی خیلی دوست دارم